خشم گاهی امان نمی دهد گریه کنم. اشک گاهی امان نمی دهد فریاد بزنم. مشاور می گوید باید معنای تازه ای برای بودنم پیدا کنم و انقدر بالا بروم و رشد کنم که آدمها و زخمهایی که به من زده اند و می زنند، در نظرم هی کوچک و کوچکتر شوند.
اول سال ......برچسب : نویسنده : dneveshte-jat0 بازدید : 125
برچسب : نویسنده : dneveshte-jat0 بازدید : 144
برچسب : نویسنده : dneveshte-jat0 بازدید : 122
برچسب : نویسنده : dneveshte-jat0 بازدید : 143
برچسب : نویسنده : dneveshte-jat0 بازدید : 140
برچسب : نویسنده : dneveshte-jat0 بازدید : 144
برچسب : نویسنده : dneveshte-jat0 بازدید : 155
مامان دیشب خواب خیلی بدی دیدم. خواب دیدم مامانِ آدرین میگه آدرین ایدز گرفته. انگار از مادرش به صورت ارثی گرفته بود. وای مامان انقدر گریه کردم. انقدر گریه کردم. مامان من با اینکه هنور بچه ام، ولی گریه کردن بخاطر عشق را می فهمم. مامان تو هیچوقت بخاطر عشق گریه کردی؟
آدرین: نام کوچک پسر گربه ای در کارتون دختر کفشدوزکی است.
برچسب : نویسنده : dneveshte-jat0 بازدید : 154
چشم هایم را بستم و در خیالم، به چیزهای لذت بخشی که این روزها لازمشان دارم، جان بخشیدم . تخیل! چه حس سرشار خوبی داشت. ناخودآگاه یکی از آن لبخندهای کجِ تو، وقتی در خوابی، بر لبم نشست. پس ماجرای خنده هایت این بوده! پسرم فقط پنج روز است از راه رسیده ای اما با قدرت، در کارِ چیز یاد دادن، به مامان هستی. از حالا دلم برای تمام لحظه های دیگری که قرار است از تو، جورِ دیگر زندگی کردن را بیاموزم غنج می زند ...
برچسب : نویسنده : dneveshte-jat0 بازدید : 140
استاد قائدی یک پستی گذاشته بود با عنوان "شهروند عاقل". دلم گرفته بود. زیر نوشته اش در بخش نظرات نوشتم: "بعضی وقتها دلم میخواهد عاقل نباشم. نه شهروند عاقل، نه همسر عاقل، نه مادر عاقل. نه فرزند عاقل و نه هیچ چیز عاقل دیگری. دلم می خواهد بی خیالِ همه ی مسئولیتهایم بروم دیوانه وار دیوانگی کنم".
پاسخم داده است: این خودش عین عقل است ...
برچسب : نویسنده : dneveshte-jat0 بازدید : 144